روستای باصفای وانشان

معرفی روستای وانشان از توابع گلپایگان در استان اصفهان

روستای باصفای وانشان

معرفی روستای وانشان از توابع گلپایگان در استان اصفهان

روستای باصفای وانشان

این وبلاگ جهت اطلاع رسانی و معرفی روستای باصفای وانشان تاسیس شده است شما هم ولایتی های عزیز می توانید با ثبت نظرات و یا ارسال مطالب ارزنده خود به ایمیل atyabir@iust.ac.ir ما را در این امر یاری نمائید.

بایگانی
نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد دلهای وانشان» ثبت شده است

ای دل غافل

جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ

 

وقتی انگ شهری بودن که بهت زده شد و توی دود و دَم و ترافیک مدتی را سر کردی،

 کم کم روستای  وانشان  هم تبدیل می شه به یک خاطره،  اگه فرصتی بشه و

 خانواده اجازه بدند ، تابستان به تابستان  راه بیفتی بری اونجا، تا ازهوای پاک

 و غذاهای سالمش بهره ای ببری ،و یا در نهایت با  زمزمه  شعر "خوشا

به حالت ای وانشانی" حسرت سادگی زندگی  آنها  را به یاد بیاری .

اما وقتی پا در روستای  وانشان می گذاری  که  هیچ شباهتی

 به رویایی  که از زندگی روستایی  دوران کودکی خود 

ساخته ای ندارد و این سوال تداعی می کند که

پس چرا اینجا اینطوری شده؟...


 

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۰
سیدرضا اطیابی

امروزی شدن وانشان

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۳۰ ب.ظ

 

زندگی بی دغدغه در وانشان

خروس خوان راهی صحرا می شود تا شبنمی را که بر ساقه های سبز

گندم نشسته ،شاهد بگیرد برای سالی پربرکت مرد وانشان. آفتاب سر

نزده، بساط چایی پهن است .        

بوی دود چوبهای خیس افرا و صنوبر برجان چایی نشسته تا مرد وانشانی

جان طبیعت را در ذائقه خود مزمزه کند.مه صبحگاهی و صدای زنگوله های

گوسفندانی که برای چرا به صحرا می روند، حجتی بر یک روز پرتلاش

است برای مرد وانشانی. زندگی وانشانی آرام و آهسته پیش می‌رود.

 و اما زنان وانشانی هم نه تنها دست کمی از مردانشان ندارند بلکه گاهی جلوتر از آنها هستند زن وانشانی

هم صبح خروس خوان بیدار است و چای برای مرد خانه دم کرده تا بیدار شود و یا علی بگوید و زندگی را

آغاز کند .زنانی که همه شیر زن بودند و هستند خدایشان بیامرزد و رحمت کند.

زندگی روستا هنوز هم خالی از سر و صداست و فرسوده‌ شدن از سختی‌ها و هیاهوی زندگی شهرنشینی غایب

همیشگی آن. در روستاست که شادی‌ها و غم‌هاتقسیم می‌شوند.آدم‌های روستا به هم نزدیک‌ترند و آنجاست که

همسایه از حال همسایه خبر دارد.

آدم‌هایی که همیشه در جستجوی زندگی آرام و به دور از ازدحام شهرها

هستند، تصویری شاعرانه از روستا در ذهن خود دارند و برای همین است

که خیلی وقت‌ها می‌گویند خوشا به حالت ای روستایی. روستایی خبر از

بوق‌های پی در پی ماشین‌ها و هیاهوی شهرنشینی ندارد.

زندگی شهری اما نقطه مقابل روستاست و گذران زمان در شهر خود

قصه‌ای متفاوت از روستا دارد. زندگی شهری مهارت و فوت و فن خاص

خود را طلب می‌کند. در شهرها انگار پایانی برای سر و صدا و هیاهو


نیست. صدای خیابان‌ها، ماشین‌ها و آدم‌ها آنقدر آزاردهنده است که گاهی به سرت می‌زند همه چیز را رها کنی

و به کنجی دنج پناه ببری، البته اگر بتوان در شهرها جایی این چنین یافت. زندگی شهری، زندگی آرام و

بی‌دغدغه‌ای نیست.

آدم‌ها در شهرها هر روز بی‌تفاوت از کنار یکدیگر می‌گذرند. ارتباط‌ها در شهرها جزیی‌اند و زود گذر. آدم‌ها نسبت به

هم بی‌تفاوتند و غرق‌شدن در شلوغی و هیاهوی شهرها مرگ صمیمیت‌ها و عاطفه‌هاست. شهر انگار که دنیای

بیگانه‌هاست.

امروزی شدن وانشان

هرچند هنوز زندگی صنعتی و تاثیرات زندگی شهری برروستا‌ی وانشان تاثیر آنچنانی نگذاشته ، اما زندگی

روستایی با تمام زیبایی‌هایش رو به سوی تحول دارد. اگرچه هنوز میان شهر و روستا تفاوت‌های بارزی وجود دارد،

اما سبک زندگی روستاییان در حال تغییر است و با شتابی روز افزون از گذشته‌ها فاصله می‌گیرد.

حالا در برخی روستاها خیلی از سبک‌های زندگی شهری وارد شده، آنقدر که برای قدیمی‌ها کمتر چیز آشنایی از

گذشته بر جای مانده است. برای کسانی هم که راه شهر را پیش گرفتند و سالیان دراز دور از روستایشان بوده‌اند،

شاید باور دیدن روستای کودکی‌هایشان کمی ‌دشوار باشد.

هرچند در گذشته پوشش اهالی روستا با فرهنگ سنتی روستاییان پیوند داشت و با شهرنشینان کاملا متفاوت،

اما حالا یکی از تغییرات روستاها نسبت به گذشته تغییر در پوشش اهالی روستاست که چندان تفاوتی با پوشش

شهرنشینان ندارد. در خیلی از روستاها، روستاییان دیگر همچون گذشته لباس سنتی تن نمی‌کنند و حالا

پوشش جوان روستایی فرق چندانی با جوان شهری ندارد.

شکل فعالیت‌ها نیز در روستاها تغییر اساسی کرده است، هر چند در خیلی روستاها هنوز هم کار روستایی

کشاورزی ودامپروری است،اما دختر روستایی که تا همین چند سال پیش پشت دارقالی می‌نشست وبا

دستان  هنرمندش بر تار و پود آن نقش می‌زد حالا انگار همچون دختر شهرنشین به دنبال مهارت‌های تازه‌تری است.



تغییر شکل خانه‌های روستایی

زمانه که تغییر کرد و همه چیز رو به جلو رفت، شکل خانه‌های روستا نیز تغییر یافت و کم‌کم با مصالح و مواد

ساختمانی مدرن ساخته شد. خانه‌های روستایی که زمانی نشان از سنت‌های روستاییان و سبک زندگی آنان

داشت، حالا انگار نه شبیه خانه روستایی مانند گذشته‌هاست و نه کاملا شبیه خانه‌های مدرن شهری.


ورود تکنولوژی به روستا

زمان می‌گذرد و با پیشرفت علم و پیدایش تکنولوژی، زندگی روستایی نیز رنگ و بوی دیگری می‌یابد. سبک زندگی

در روستا حالا مثل بسیاری از جنبه‌های زندگی آدم‌های امروزی تغییر کرده و حالا به چشم روستا، شهر نمادی

برای امروزی شدن است.

بسیاری از عناصر زندگی شهری در زندگی روستایی راه یافته است. حالا دیگر زن روستایی تقریبا از همان ابزاری

استفاده می‌کند که زن شهرنشین در خانه‌اش دارد.

حالا در خانه زن روستایی جای جارو دستی را جارو برقی، جای پشتی را مبلمان و شاید جای سفره روی زمین را

میز ناهارخوری البته نه در شکلی کاملا مدرن پرکرده است. دیگر بوی نان محلی در کوچه پس‌کوچه‌های روستا به

مشام نمی‌رسد و انگار نان‌های ماشینی، سفره‌های خانه‌های روستایی را رونق می‌دهد.در کنار همه این

تغییرات اضافه شدن برق، گاز، تلفن، مدرسه و...همگی اجزایی از عناصر زندگی شهری است که زندگی روستایی

را متحول و آن را به زندگی شهری نزدیک‌تر کرد.

عناصر زندگی شهری حالا در کنار زندگی روستایی جا خوش کرده و زندگی روستایی حالا مخلوطی از گذشته و

حال است.هر چند تغییراتی در سبک زندگی روستا‌ها وارد شده اما روستا، همان روستاست با همان مردمانی که

آسمان، زمین، عشق، هوا، سادگی و پاکی حقیقت زندگی‌شان مال آنهاست.

مهسا خدابخش 
جام‌جم

۱۱آذر ۸۹



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۸۹ ، ۲۰:۳۰
سیدرضا اطیابی

دیگران کاشتند و ما فقط خوردیم

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۸۹، ۰۷:۳۰ ب.ظ

   دیگران کاشتندو ما خوردیم

 

    این ضرب المثل زیبا از گذشتگان  ما به جای مانده ، الحق که چه زیبا گفتند که:

دیگران کاشندو ما خوردیم                ما بکاریم و دیگران بخورند.

 

   دشت وانشان در زمان های کمی دورتر بسیار سر سبز و رنگین و تفریحگاه آشنا وبیگانه بود تا جای

   جای آن تا  کرانه های ریگزار های دوست داشتی، همین طور سرسبز بود و نسیم خوش باد اصفهانی،

 

       

 خوشه های گندم و جو را نوازش می کرد و سر تا سر دشت را درختان گردو ، بادام و سیب پوشانده  بود

 ولی حالا چه؟

 

  امروزه کسی نیست که بکارد تا دیگران استفاده کنند امروز ما نمی کاریم تا که دیگران نخورند .

 امروز کاشته های قدیمی ها را از ریشه می خشکانیم و می سوزانیم تا ضرب المثل کمرنگ وکمرنگ تر

 شود. و جایش را به این ضرب المثل امروزی بدهد که:

 

                         دیگران کاشتندو ما خوردیم ، ما نمی کاریم تا که دیگران نخورند.

 

    

 

     ای کاش...

 

  زمانی نه چندان دور، برج  قلعه ها در اطراف وانشان سر به آسمان ساییده بودند که در نوع خودشان منحصر

 

 به فرد بودند این برج ها دارای طبقات مجزا بودندکه در هر طبقه تیرکش هایی داشت که دیدمحدوده ی خود را

 

 تا مسافت ها و تا پای برج را کنترل می کرد اما سالها پیش این برجها بدون توجه به قدمت آنها هر یک خراب

 

  شدند.

 

    

 

 ای کاشمختصر بودجه ای را در جهت ترمیم و باسازی قلعه و برج بجا مانده اختصاص داده می شد  تا نمای

 

  وانشان مجذوب تر می شد تا شاید سازمان میراث فرهنگی و گردشگری بذل توجه ای به آن می نمودند تا 

 

  همانند ارگ گوگرد جهت بازدید گردشگران و زوار امامزاده در اختیار آنان قرار می گرفت .

 

  ای کاش.....ای کاش.....ای کاش

 

 

به یاد زادگاهم وانشان

ای قریه کوچک دل آرام

وی مولد روح پرور من

ای دهکده عزیز،گمنام

وی معدن مهر مادر من

از گردش روزگارو ایام

مهر تو نرفته ،از سر من

این است ودیعه خدایی

     آن روزگار که در تو منزلم بود

من کودک خردسال بودم

نه غصه زاد و محملم بود

آسوده و بی خیال بودم

نه حسرت مال در دلم بود

نی در صدد جلال بودم

عاری زصفات خود نمایی

     ان منظره های باصفایت

هرگز نشود مرا فراموش

          وان زمزمه های جان فزایت

      چون در بودم،همیشه درگوش

باشد زعنایت خدایت

    روزی بکشی ،مرا در آغوش

راحت شوم از غم جدایی

      در مهد نسیم بوستانت

    چون غنچه گل دهن گشودم

       در سایه سرو گلستانت

       آسوده زهر غمی غنود م      

در پرتو ماه آسمانت

          چون مرغ حق این سخن سرودم

زه،زه بجمال کبریائی

    چندی به کنار سبزه و گل

 نیکو بگذشت زندگانی

باصحبت و گفتگوی بلبل

فارغ زحوادث جهانی

از منظره لطیف سنبل

 مفتون حیات جاودانی

آوخ که نبوده اش بقایی

در مدرسه طبیعت تو

  خواندم همه دفتر ولا را

      در مکتب لطف و رحمت تو

   جستم ره رافت و وفا را

آن خرمی و طراوت تو

حل کرد تجلی خدا را

بی قصه امر ((لن))ولائی

 

شعر از استاد دکتر زین الدین کیائی نژاد ( دیماه ۱۳۲۳)
 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۸۹ ، ۱۹:۳۰
سیدرضا اطیابی

آهای روستایی- آهای روستا!

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 

 آهای مردم پر حوصله قدیمی کجایید؟

آهای دانایان درس نخوانده وانشانی کجا رفتید؟

آهای مشتی حسن، کربلایی محمد، حاج عباس و...چرا با ما حرف نمی زنید؟

 ما که نتونستیم از میراث های فرهنگی خوبی که برای ما گذاشتید استفاده کنیم.حالا قدر

   شما را می دونیم ولی چه فایده که نیستید.

   به راستی  خیلی جالب است  گاهی به خانه هایی در شهر می رویم  می بینیم یک 

   چراغ گردسوز یا سماور آتشی

را که یادگاری از وانشاندارند در بهترین نقطه و تاقچه خانه به بهترین وجهنگهداری می کنند ولی

از آداب و رسوم و سنن خوب شان در زندگی کمتر  بهره می گیرند. چرا؟

 اگر خوب توجه کنیم   کوتاهی رابه گردن دوره و زمانه می اندازیم  و به این صورت خود را

  به  اصطلاح تقصیرکار نمی دانیم ولی این طوری هم نیست. اگر بخواهیم می تونیم خیلی 

  از آداب  و رسوم آنان را حتی در زندگی ماشینی امروز به کار گیریم.

 مثلا مهربونی و دوست داشتن همدیگر را.

 این که دیگه به عصر و زمانه کاری نداره، چرا این قدر از هم فاصله گرفتیم؟

  چرا برای کوچک ترین حرکتی از طرف هم ولایتی مان ،درصدد تلافی هستیم ؟

  ما که این همه می نشینیم و یاد دوران خوشی و مهربونی قدیم  می کنیم مگه چه قدر خرج

  داره مهربونی کنیم ولو با یک احوال پرسی تلفنی؟

 مگه یادمان رفته که قوم و خویشی در وانشان داریم؟

 همه ما عوض شده ایم، می گیم کار داریم نمی رسیم و فلان..مگر نه این که باید رفت و آمد

  هم یکی از اون کارهای ماباشه؟

  آخه همون قدیمی ها می گفتندهر چه به همنزدیک تر باشیم دل ها هم نزدیک تر می شن،

  ودوری ها،دوستی ها و مهربونی ها را کمرنگ می کنن.

  خیلی از خانواده ها هستند که بچه هاشون همدیگه رو نمی شناسند! نمی دونندپسرعمو

  و یا پسر عمه ای هم دارند و اگر در مراسم ها، پدر و مادرها را دیدند با یکدیگر خوش و بش

  می کنند سوال می کنند که اینا کی بودند؟

  واقعا که..جای اون پیرهای قدیمی خالی که کوچکتر ها را می بوسیدند و از جیبشان نقل و

  کشمشی در می آوردند و به بچه ها می دادند.

  دریغ از این همه کم لطفی و افسوس از این همه فاصله و دوری... این دوره وزمونه!!!

برگرفته از روزنامه صبح ایران خراسان دوشنبه مورخ 14/02/88



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۹:۳۰
سیدرضا اطیابی